ادموند دانتس، ملوانی که به دروغ متهم به خیانت شده است، در شاتو دوف در مارسی زندانی می شود. او پس از فرار و گرفتن هویت کنت مونت کریستو، قصد انتقام از کسانی را دارد که به اشتباه او را متهم کرده اند.
در این برنامه، اعضا باید برای غذا، حمل و نقل، سرپناه و موارد دیگر، ماموریت های مختلفی را انجام دهند. هر کسی که توسط یک زامبی گاز گرفته شود، رها می شود…
داستان انتقام ماهر که پدرش در حین انجام وظیفه در دنیزلی، طی یک سوءقصد کشته میشود میپردازد. ماهر بعد از بیست سال، بعنوان یک کمیسر به شهر برمیگردد تا از قاتل پدرش حساب پس بگیرد…
این سریال داستان زندگی در هم تنیدهی خدمتکاران و صاحبکارانشان در یک مجتمع بوتیک در یکی از محلههای بالاشهر استانبول را نقل خواهد کرد و شاهد پرتگاه بزرگی که بین بالانشینها و پاییننشینها هست، خواهیم بود. داستانهایی از عشق، رازها و سه زن که با وجود هر چیزی با حمایت از همدیگر به زندگیشان ادامه میدهند، داستانهایی که گاهی خندهدار هستند و گاهی غصهدار…
خانواده کورهان اهل قاضیآنتپ هستن و خالصخان ستون این خانوادست. ماجرا زمانی شروع می شود که پلیس ها میان دم خونه ی کورهان ها و خالص خان بعد از این اتفاق تصمیم میگیرد برای نوهی نازپرورده از شهر خود زن بگیرد.
این سریال درباره عشق پر شور غمزه که سالها بعد به محله ای که اون رو ترک کرد برمیگرده و پسر پیش نماز مسجد محله، عمر که علیرغم تمام غیر ممکن ها همدیگه رو ملاقات میکنن.
در بزرگترین مهمانخانه چوسان، چهار کارآموز با انگیزهها و اهداف متفاوت کار میکنند: شاهزادهای که هویت خود را مخفی کرده، زنی که خود را مرد جا زده، وارثی که به اجبار کار میکند و مردی که به دنبال بازسازی اعتبار خانوادهاش است. آنها در مسیر کار، دوستی و تجربیات مشترکی را شکل میدهند…
کانگ سو هیون، تهیهکنندهای ماهر، پس از اخراج از کمپانی، تصمیم میگیرد یو جین وو را، که سالها برای آیدل شدن تلاش کرده و ناامید شده است، آموزش دهد. همسر او، شیم جون سوک، خانهدار است و از پسرشان مراقبت می کند؛ او نیز علاقهمند میشود تا به شغل سابق خود بازگردد و به عنوان تهیهکننده برای یو جین وو کار کند…
گزیده یک قاضی محترم دادگاه خانواده است. اون یه خانم درستکار و قانونمداره که مانع از هم پاشیدن خیلی از زندگی های مشترک شده و بچه های زیادی رو به عشق و محبتی که لایقشون بودن رسونده و همیشه طرف حق و عدالت رو گرفته و فکر میکرد همراه با شوهرش و دو تا بچههاش یک خانواده نمونه هستن و یک زندگی شرافتمندانهای دارن و بعد از این هم قراره یه زندگی شاد و آروم و سرشار از محبت بگذرونن ولی یه روز گزیده تصادفا متوجه چیزی میشه و میفهمه زندگیش فقط قلعه ای از شن بوده…
اکیویلجیم یک خانم تحصیلکرده، مدرن و رئالیست است که بعد از طلاق از شوهرش با صلابت تمام زندگیش را با دو دخترش چیمن و دوعا ادامه میدهد و آنها را با ارزشهایی که باور دارد تربیت میکند. دوعا که در رشتهی دندانپزشکی تحصیل میکند، در همان سال اول دانشگاه بخاطر حامله شدنش تصمیم به ازدواج میگیرد و باعث ناامیدی کیویلجیم میشود ولی شوک اصلی زمانی به او وارد میشود که با خانوادهی محافظهکار دامادش آشنا میشود و تفاوت فرهنگی بین خودشان را میبیند…